من قراره توی مسیری که شروع کردم، یادگیریهای زیادی داشته باشم. پس به نظر میرسه بهتره اولین چیزی که یاد میگیرم، یادگیری چطور یاد گرفتن باشه. اصلی ترین سوال من وقتی چیزی یاد میگیرم اینه که تا چه مدت یادگیری من توی خاطرم میمونه؟ وقتی بیشتر به یادگیریهای قبلیم دقت میکنم حداکثر بعد از یک روز از یادگیری موضوع جدید، بیشتر مطالبی که یاد گرفتم رو فراموش میکنم.
۱- یه دردسری که این بحث داره اینه که دیدگاه ما به حافظه و حفظ کردن دیدگاه منفی ای هست. ما فکر می کنیم فهمیدن در مقابل حفظ کردن قرار داره. برای این موضوع اصطلاحاتی مثل “هیچی نفهمیدی و فقط حفظ کردی یا مثل طوطی حفظ کردی” رو استفاده میکنیم. در صورتی که حفظ کردن و به خاطر داشتن خیلی وقتها مقدمه ای بر فهمیدن و درک کردن و در نهایت ترکیب دانسته هاست. این موضوع رو دانشمندی به نام بلوم توی سرفصلهای سطوح یادگیری مطرح می کنه.
۲- حدود صد سال پیش محققی به نام ابینگ هاوس در تحقیقاتش، چیزی به نام منحنی فراموشی رو توضیح داد. این منحنی میگه بعد از ۲۴ ساعت از یادگیری، بیشتر از ۶۰ درصد چیزی که یاد گرفتیم فراموش میشه. همین منحنی توضیح میده که اگه بعد از یک روز، یک هفته و یک ماه از یادگیری دوباره برگردیم و مطلبی که یاد گرفتیم رو مرور و یادآوری کنیم، در بلند مدت درصد خیلی بیشتری رو به خاطر میاریم ( تا ۹۰ درصد چیزی که یاد گرفتیم رو به این روش میتونیم تثبیت کنیم).
۳- اگر هدفمون حفظ کردن چیزی هست، یا میخوایم توی کنکور شرکت کنیم و امتحان دانشگاه بدیم، مرور و یادآوری به معنی برگشتن و دوباره خوندن مطالبی هست که سیستم آموزشی به ما دیکته کرده. این تکنیک میتونه به عنوان یک ترفند برای درس خوندن توی کنکور و دانشگاه استفاده بشه.
۴- اما اگه هدفمون یادگیری توی زندگی واقعی باشه، میتونیم بگیم که هربار استفاده از یادگیریها و به کار بردن اونها یکجور یادآوری و مرور محسوب میشه. به بیان دیگه ذهن ما طوری تکامل پیدا کرده که اگه چیزی به دردش نمیخوره، فراموشش کنه. ما میتونیم با راه ساده تری مثل استفاده از یادگیریهامون، چیزی که یاد گرفتیم رو در ذهنمون تثبیت کنیم.
۵- در مورد حافظه حرفاهای دیگهای هم هست. مثلا اینکه “حافظه سراسر ارتباطات است” هم به موضوع استفاده از یادگیریها و نتیجه اون توی تثببیت یادگیریها اشاره داره. به این معنی که هرچقدر یادگیریهامون رو توی صحبت و ارتباط با دیگران استفاده کنیم (خرج کنیم)، یادگیریهامون بیشتر توی خاطرمون میمونه.
۶- در نهایت میخوام با مقدمه بالا رودروایستی رو با خودم کنار بگذارم و نتیجه بگیرم که یادگیری چیزی که ازش استفاده ای نمیکنیم فرقی با یاد نگرفتن از همون اول نداره. اینجا حتی احساس میکنم افرادی که یاد میگیرند و استفادهای از یادگیریهاشون نمیکنن با خودشون رودروایستی دارن. حس میکنن بالاخره یک کاری کردن و یک چیزی یاد گرفتن بهتر از هیچ کار نکردنه. بعلاوه اینکه توهم بلد بودن هم به سراغشون میاد. حوصله ندارن به شیوه یادگیری و فراموشی بعدش دقیق بشن. اونها مدام وارد حوض یادگیری میشن و از آب تنی لذت میبرن اما بعد از یک ماه کمتر از ده درصد چیزی که یاد گرفتن رو به خاطر دارن بعلاوه توهم بلد بودن.
۷- شاهین طبری موسس چارگون توی نمایشگاه کار شریف، یه جملهای گفت که حالا میتونم بفهممش. مضمون حرفش این بود: کسی که یادگیریهاش در راستای اهداف و مسیرش نیست، تمرکز و هدف مشخصی نداره و در مسیر رشد قرار نداره . اگه بخوام این جمله رو با دانش نصفه و نیمه خودم و از زبون خودم بگم، این میشه: “کسی که یادگیریهاش در راستای کارش نیست و از یادگیریهاش استفاده نمیکنه، یه جورایی اصلا یاد نمیگیره!”
۸- این یادگیری برای من یک نتیجه مهم دیگه هم داره: گیک بودن به معنی ته هر چیزی رو درآوردن در نهایت به همه کاره و هیچ کاره بودن ختم میشه. وقتی دقت می کنم آدم عمیقی رو نمیبینم که توی همه حوزهها بتونه نظر بده (چون علاقمند به یادگیری بوده). این واقعیت ادمهای کمال طلبی مثل من رو اذیت میکنه اما بالاخره باید جایی باهاش روبرو میشدم.