رفتن به نوشته‌ها

نوشته های یک ساختار دهنده مطالب

سمت روایت داستان ها

ما همیشه ادم درست و خوب داستان هایی که برامون اتفاق افتاده هستیم. میتونیم همین الان چندین داستان تعریف کنیم از اتفاق هایی که تو چند سال قبل برامون افتاده و بین همه ادمهای بد اون خاطره و داستان، ما توی گروه ادمهای خوب هستیم.

اگر ما توی همه داستان هامون ادم خوبه ماجرا هستیم، احتمالا بقیه ادمها هم وقتی خاطره تعریف میکنن، ادم خوبه داستان های خودشون هستن.

فرض کنین دارین داستان دعواتون با یک ادم رو تعریف میکنین و از نظر شما اون ادم حقش بوده که به خاطر بی ادبی و فحاشی از شما کتک بخوره.

ساختارهای پیچیده و دایره واژگان در نوشتن

پیش نوشت: این نوشته عمق مطلب کافی رو نداره و خوشحال میشم اگر شما هم تجربه ای توی این موضوع دارین باهام به اشتراک بذارین.

توی این نوشته با استفاده از آنالوژی سعی کردم یادگیری ای که در حوزه زبان انگلیسی داشتم، به زبان مادری خودم هم ترجمه کنم.

گاهی وقتها میدونیم میخوایم در مورد چه موضوعی یا نکته ای صحبت کنیم اما وقت نوشتن که میرسه نمیتونیم اونطور که باید مطلب رو برسونیم. سر و ته نوشته مشخص نیست و ترتیب عنوان مطالب و ساختار نوشته و حتی جمله بندی ها طوری نیست که توی ذهن ما چیده شده.

حرف زدن و تلاش برای حل مشکل در رابطه عاطفی

پیش نوشت: این نوشته کوتاه، تحلیل علمی نیست، کامل نیست و بر اساس تجربه شخصی و مطالعات پراکنده نوشته شده، در آینده سعی میکنم این…

طرح صیانت – چند سوال از طراحان و حامیان طرح

حدود یک ماه پیش بود که طرح به اصطلاح صیانت از حقوق کاربران رو خوندم. توی این مدت تعداد بیشتری از متخخصان و صاحب نظرها در مورد این طرح صحبت کردن. از این لینک میتونید طرح رو دانلود کنید و بخونید.

این اولین بار بود که یک خبر جدی و مهم توی حوزه تخصصی خودم رو دنبال کردم و سعی کردم توی دل یک اتفاق واقعی یاد بگیرم، نمونه‌ قانونهای مشابه رو ببینم و نقد کنم. همون موقع یک ویدیو با عنوان ده سوال از طراحان طرح صیانت درست کردم و توی کانال اینستاگرامم منتشر کردم (اینجا می‌تونید ببینید). بعد از چند هفته از اون ویدیو به عنوان یک گام دیگه تصمیم گرفتم متن این سوالات رو توی یک پست بنویسم.

بعضی یا همه این سوالات ممکنه کاملا دقیق و بی نقص نباشه و ایرادهایی داشته باشن که به مرور سعی می‌کنم بهترشون کنم. بعلاوه اینکه به این کار به عنوان تمرین در لحظه بودن توی حوزه تخصصی خودم نگاه می‌کنم و قصدم از مکتوب کردن این نوشته‌ها دقیقتر شدن تحلیلم نسبت به این رویداده.

تکنیکهای بی ارزش دور و اطراف ما

پیش نوشت: این نوشته دقت علمی کافی نداره و فقط جمع بندی یادگیری‌های من توی چند ماه قبله. به مرور سعی می‌کنم در مورد مفاهیم، کلمات و مثالهای این نوشته، دقت بیشتری داشته باشم.

تکنیکها داره دنیامون رو برمیداره. “چهار روش برای پول دار شدن!” ، “هر روز صبح این سه کار رو انجام بده!” ، “چطوری طرف مقابلت رو عاشق کنی؟” ، “پنج روش افزایش فالوور” ، “با این سه روش همیشه برنده باش!”. تعدادشون زیاده و تشخیص درست از غلطشون کمی سخت.

ما بعد خوندن تکنیک‌ها همون آدم سابقیم و چیز جدیدی یاد نمی‌گیریم. چند روش بلدیم برای سحرخیز شدن، یاد گرفتیم چه ساعتهایی از روز پست بذاریم که بیشتر بازدید بخوره، یاد گرفتیم حداقل یک روز درمیون مطلب بذاریم که مخاطب مارو فراموش نکنه و از کنار این تکنیکهای کمی با ارزش که بگذریم یه عالمه چرت و پرت در مورد انگیزه و کائنات هم به عنوان تکنیک به خوردمون دادن.

سارگل

یادم میاد یکی دو ماه پیش که یک پروژه سنگین رو پیش میبردم، انقدر کارها زیاد شده بود که روز و شب به هم وصل شده بود و روزهای آخر فقط فکر تموم شدن پروژه توی دو سه روز بعد، آرومم می‌کرد. اون پروژه چند روز بعد تموم شد و من موندم که می‌خواستم استراحت کنم. تنها چیزی که برای استراحت به ذهنم می‌رسید این بود که برنامه بعدی و پروژه بعدی چیه؟
بعد از خلاص شدن از کار بعد یه مدت طولانی، من هنوز داشتم به آینده و قدم بعدی فکر می‌کردم. انگار یه جای کار می‌لنگید.

این شمارنده های مرگ لعنتی

راستش هرچقدر خواستم امشب با سرگرم کردن خودم به متمم و برنامه‌ریزی آینده، حواسم رو پرت کنم، نتونستم. این شمارنده‌های لعنتی که هر لحظه میبینمشون و تمومی ندارن، داره از درون داغونم می‌کنه. نمی‌تونم تصور کنم این شمارنده‌ها با خانواده این ۱۷۶ نفر چیکار می‌کنن. اتفاقی که تموم شدن ثانیه این شمارنده‌ها نشونش میده، از دست رفتن امید خیلی از ماهاست. یکی از ارزشمند ترین دارایی‌هامون رو سال پیش همین موقع‌ها بعد از حدود ۶ ساعت دیگه از دست دادیم.

یادم میاد بعد از اون اتفاق و اعلام ساقط شدن هواپیما با موشک، با سه یا چهار نفر از دوستام قطع رابطه کردم. دارایی‌های باارزشی بودن اما نه به اندازه ارزش چیزی که می‌خواستم برای خودم نگهش دارم. راستش الآن هم اگر دوباره برگردم همین تصمیم رو می‌گیرم و در کنار تحمل سلیقه متفاوت، بی شرف بودن (به معنی رعایت نکردن وظیفه انسان بودن از سمت افراد) رو تحمل نمی‌کنم.

آلودگی هوا، مشکل در سیستم نیست، مشکل سیستمی است

دوباره داستان آلودگی هوای تهران مطرح شده و توسط مردم حتی از کرونا هم جدی تر پیگیری میشه. اینجا سعی می‌کنم با یادگیری‌هایی که داشتم، به عنوان تمرین برای خودم، کمی این مشکل (و سیستمی که این اتفاق رو ناشی میشه) رو تحلیل کنم.

پیش نوشت: این نوشته دقت کافی را از نظر تفکر سیستمی ندارد و یادگیریهای من در این حوزه در اولین قدمها قرار داره.

۱- وقتی مشکلی توی یک سیستم مشاهده میشه (مثل آلودگی هوا توی این مساله به عنوان یک مشکل)، دو حالت برای حلش میشه تصور کرد. اول اینکه اگر اجزای سیستم رو درست کنیم، مشکل حل می‌شه. اکثر راه‌حلهایی که الآن و برای حل این مشکل می‌شنویم، از این جنس هستن. به عنان مثال این راه‌حل‌ها توضیح میدن که اگر مازوت نسوزونیم مشکل حل میشه. اگر تهران رو تعطیل کنیم (افراد از خونه بیرون نیان) مشکل حل میشه (البته این مورد آخر رو مطمئن نیستیم به امید وزیدن باد هست یا کمتر آلوده شدن هوا به خاطر ماشینها).
حالت دوم اینه که مشکل در سیستم باشه. به این معنی که این سیستم با این اجزا و تعاملات (سیستم شهر تهران با تصمیمات مدیریت شهر و رفتارهای تک تک شهروندان و رفتار بخشهای صنعتی و تمام اجزای دیگر شهر و تعاملات اونها با هم) همه با هم باعث ایجاد این مشکل شدن. اگر این حالت اتفاق بیفته، بهبود دادن یک جزء مشکل رو حل نمیکنه و باز هم رفتارهای بقیه اجزا و تعاملات اجزای مختلف با هم این مشکل رو ایجاد می‌کنن.

عقب نمونی! – قسمت اول: درستی سنجی

من به روندها و اتفاق‌های آینده خیلی علاقمندم، به همین دلیل تصمیم گرفتم یک سری نوشته تحت عنوان “عقب نمونی!” بنویسم و به این روش خودم هم بیشتر در مورد روندها بخونم و یاد بگیرم. توی قسمت اول این سری نوشته‌ها در مورد درستی سنجی (Fact Checking) می‌نویسم.

به نظر می‌رسه درستی سنجی به عنوان یک حوزه جداگونه داره جاش رو توی رسانه‌های دنیا باز می‌کنه. تا قبل از این تولید خبر به عهده رسانه‌های متمرکز بود اما با رشد شبکه‌های اجتماعی و تبدیل شدن هر فرد به انتشار دهنده خبر یا اطلاعات (distributed شدن منابع خبر)، اهمیت چک کردن درستی اطلاعاتی که منتشر می‌کنیم یا اطلاعاتی که از افراد دیگه دریافت می‌کنیم خیلی اهمیت پیدا می‌کنه.

صورتی چرک

توی خیابون راه میری با یه عده آدم عصبانی و ناراحت مواجه میشی. توی اینستاگرام و شبکه‌های اجتماعی اما، همون آدم رو میبینی که از دنیای سبز و صورتیش ویدیو میسازه. یه ذره دقت کنیم یه جای کار میلنگه و خوبه که بفهمیم این تفاوت، جایگاهش کجاست. من با فهم خودم سعی می‌کنم در مورد این تفاوت کمی بنویسم. این متن عمق چندانی نداره و نظر شما می‌تونه من رو به عمق بهتری از فهم مطلب برسونه.

اگه همه آدمها از دنیای سبز و صورتی خودشون راضین و دارن ازش لذت میبرن پس چرا انقدر عصبانین؟ اگه از انرژی مثبت و انگیرش و این چرندیات فاصله بگیریم، داستان اینه که این آدمها هم ناراحتن. احتمالا این آدم هم داره توی لجن زار تهران زندگی می‌کنه. این آدم هم چند روز پیش ویدیو #مهردادـسپهری رو دیده و مثل من و شما خشمگینه و احساس ناامنی داره. این آدم هم توی نیم ساعت رانندگی حداقل یک بار از واژه‌های گااااو یا واژه‌های مشابه غیر قابل نوشتن استفاده می‌کنه. خلاصه که این آدم هم حالش بده. توی این احتمالا شکی نیست.