در قسمتهای قبلی “داستان تنهایی من” از حسهای بدی که داشتم و راه حلی ای که به آن رسیده بودم، نوشتم که تمام قسمتها را میتوانید در دسته بندی عزت نفس پیدا کنید یا به صورت موردی در لینکهای انتهای نوشته به آنها دسترسی پیدا کنید.
خلاصه مشکل من این بود که وقتی در جمع بودم حس تنهایی داشتم. حس میکردم دیده نمیشوم. اگر کاری نمی کردم و منفعل بودم اوضاع بدتر میشد و عموما ترجیح میدادم با ارائه دادن خودم (یا به زبان دیگری سوژه قرار دادن خودم) و مخاطب در نظر گرفتن دیگران در جمع، دیده شوم. این کار باعث میشد بیشتر حس دیده نشدن پیدا کنم. گویا ادمها بعد از مدتی، دیگر به کلی من را نمیدیدند یا به حساب نمیآوردند.
از آنجا که در حال خواندن کتاب “تحلیل رفتار متقابل” هستم، خواندن فصل نوازشها و عطش درک حضور فرصتی شد که به این مجموعه نوشته برگردم و آنرا کامل کنم.
من در جمع اصیل نبودم و مدام در حال تغییر نوع ارائه خودم بنا به سلیقه مخاطب بودم. اریک برن در نظریه تحلیل رفتار متقابل و در بخش نوازشها، عنوان میکند عطش درک حضور توسط دیگران یکی از نیازهای ماست که باید پاسخ داده شود و در کتاب چزئیات آزمایشهایی که در این مورد انجام داده نیز ذکر شده است. او همچنین مطلب جالب تری هم میگوید: نوازش منفی گرفتن بهتر از نوازش نگرفتن است.
نوازش در نظریه تحلیل رفتار متقابل اینگونه معرفی میشود: هر نوع رابطه متقابلی یک نوع نوازش است که یا مثبت است یا منفی. به عنوان مثال: من صبح همسایه خود را میبینم و به او سلام و روز بخیر میگویم. او نیز با گشاده رویی سلام میکند و لبخند میزند. در این حالت من نوازش مثبت دریافت کردم. حال اگر همسایه جواب من را ندهد و یا با ترش رویی جواب دهد روز مرا خراب کردی! من نوازش منفی دریافت کردم. اریک برن میگوید اگر نیاز به نوازش داشته باشیم و نتوانیم نوازش مثبت دریافت کنیم، گرفتن نوازش منفی بهتر از نگرفتن نوازش است. در این مورد نیز آزمایش انجام شده در کتاب توضیح داده شده است.
مجموعه مطالب بالا باعث شد در مشکل خودم یادگیری هایی داشته باشم:
- نیاز من به دیده شدن طبیعی است که شاید نام “عطش درک حضورم توسط دیگران” بسیار مناسب تر از نام “تایید طلبی” باشد.
- اینکه من بعد از تلاشهای بیهوده ام برای دیده شدن و گرفتن نوازشهای منفی (بی اعتنایی یا نشان دادن بی حوصلگی توسط دیگران) باز هم تلاش میکردم اینگونه قابل توضیح است که این نوازشهای منفی برای من بهتر از کلا دیده نشدن بود.
- و در نهایت این موضوع به من کمک میکند که با اصیل بودن به این نیاز طبیعی خودم پاسخ بدهم.
پی نوشت: مانند موضوع رابطه عاطفی که پس از حدود ده قسمت مطلب، تمام قسمتها به همراه یادگیری های دیگر من در نوشته رابطه عاطفی و ازدواج تجمیع شد، در اینجا نیز پس از چند قسمت اولیه ، تمام قسمتهای مجموعه “داستان تنهایی من” را نیز در یک نوشته تجمیع می کنم و از آن پس نوشته تجمیع شده را به روز می کنم.
لینکهای دسترسی به قسمتهای قبلی مجموعه “داستان تنهایی من”
داستان تنهایی من (قسمت اول) | داستان تنهایی من (قسمت دوم) | داستان تنهایی من (قسمت سوم) | داستان تنهایی من (قسمت چهارم) | داستان تنهایی من (قسمت پنجم) | داستان تنهایی من (قسمت ششم)