من عادت دارم که عاشق ایده ها شوم. و بدجوری برای شروعش آنها انگیزه دارم. کارهای زیادی را هم شروع کردم و از هرکدام چیزهای زیادی یاد گرفتم. این بار ایده آقای گیاه به من درسهای زیادی داد که یکی از مهم ترین آنها را اینجا می نویسم.
زمانی که آقای گیاه را شروع کردم وضعیتم اینگونه بود:
شنبه تا سه شنبه 8 صبح تا 8 شب در دانشگاه سرباز بودم. چهارشنبه و پنجشنبه در شرکت برنا مشغول کار بودم و تنها یک روز جمعه داشتم که به تفریح و استراحت می گذشت.
از علاقه ای که به گیاهان داشتم ایده تولید محتوا و وارد شدن به حوزه گل و گیاه به ذهنم رسید. تا مدتی تولید کنندگان محتوای این حوزه را دنبال کردم و به نظرم خیلی جالب می آمد در این حوزه بخشی به زندگی ام اضافه کنم.
در فکرم اینطور حساب می کردم: اگر در هفته فقط دو ساعت زمان صرف ساختن این بستر کنم در یک سال اتفاقهای خیلی مثبتی می افتد. اما وقتی شروع کردم مشکلها تازه پیدا شدند.
*موضوعاتی که بخواهم درباره آنها صحبت کنم محدود بودند و نیاز به موضوعات خلاقانه تری داشتم.
*بعضی موضوعات خیلی خام بودن و نیاز به زمان بیشتری برای فکر کردن داشتند.
*در بعضی حوزه ها سواد تخصصی نداشتم و نیاز به زمان بیشتر برای مطالعه داشتم.
پس اولین ایراد فکر من این بود:
1-مجموعا به این نتیجه رسیدم که وقت خیلی بیشتر از دو ساعت نیاز دارم تا بتوانم در مسیر ایده ام بمانم.
ابرادهای دیگری هم وجود داشت:
2-من از زمان تفریحم خرج کرده بودم و دیگر زمان تفریح من تبدیل به زمان انجام دادن وظیفه های از قبل تعیین شده، شده بود. و این یعنی من کمتر خوشحال بودم.
3-از طرفی چون تمام زمانهای من با کارهای برنامه ریزی شده و شبیه وظیفه پر شده بود (کل هفته من پر بود)، استرس من زیاد شده بود و همش نگران کارهای انجام نشده یا عقب مانده بودم.
4-شاید بزرگترین چیزی که از دست داده بودم این بود:
ذیگر فرصت فکر کردن به مسیر زندگی ام را نداشتم. به صورت مداوم نگران کارهای عقب مانده و بعدی بودم.در این میان در یک رابطه مهم بودم که ساختن آن برایم اولویت بسیار بالاتری داشت اما کارهای از پیش تعیین شده همیشه اولویت بالاتری می گرفتند و از فکر کردن به مسیر می ماندم.
شاید اینطور بشود گفت: ما همه به زمانی خالی در هفته نیاز داریم تا در مورد مسیر زندگیمان فکر کنیم و آنرا نگاه کنیم. من یاد گرفتم که این زمان را با هیچ ایده ای پر نکنم 🙂