من خیلی منطق و استدلال بلد نیستم و در حال یادگیریشون هستم، اما سعی میکنم اینجا دو تکه پازل از یادگیری رو در ذهنم بنویسم.
۱-اگر از کسی بشنوید “تو هیچ وقت شنونده خوبی نیستی!” احتمالا از این فرد ناراحت میشید و تلاش میکنین به این فرد ثابت کنین که موردهای زیادی بوده که من شنونده خوبی بودم. توی ذهن خودتون هم مثالی از زمانی دارید که اتفاقا به حرف یکی از دوستاتون خیلی خوب گوش دادید و شنونده خوبی بودید. توی بهترین حالت برمیگردید و بهش میگید که “من همین دیروز یک ساعت به حرف فلانی گوش دادم” و توی ذهنتون دوستتون رو بی انصاف در نظر میگیرید.
۲-حقیقت اینه که اگه با منطق نگاه کنیم، حرف دوست شما که گفته “تو هیچ وقت شنونده خوبی نیستی!” یک جمله کلی هست. فقط یک مثال از زندگی شما که در اون شنونده خوبی بودید کافیه تا این جمله نقض بشه. از دید منطقی شما حق دارید ناراحت باشید چون حرف کلی ای که در مورد شما زده همیشه درست نیست.
۳- اما اگه دوست شما به جای جمله قبلی میگفت “تو بعضی وقتها شنونده خوبی نیستی!” یا میگفت “توی دوستی با من تو شنونده خوبی نیستی!”. توی این حالت مثال نقضی که پیدا کرده بودیم حرف دوست من رو نقض نمیکنه. دیگه اینکه من دیروز به حرف یکی دیگه از دوستانم یک ساعت گوش دادم، نمیتونه جمله “تو بعضی وقتها شنونده خوبی نیستی!” رو نقض کنه. توی منطق این جمله فقط با یک مصداق درست خواهد بود. یعنی فقط کافیه یک بار، من به حرف دوستم گوش ندم تا درستی این جمله ثابت بشه.
در ادامه این بحث به دو نکته میتونیم دقت کنیم:
۴-خیلی وقتها ما انقدر در یادگیری زره پوش هستیم که حتی در حالت دوم هم با یک مثال نقض میخوایم ثابت کنیم که من همیشه شنونده خوبی هستم. اینکه دوست من به من گقته “من بعضی وقتها شنونده خوبی نیستم” یک نشونه برای یادگیری من هست. اما من با تعریف کردن داستان شنونده خوب بودن برای دوست دیگرم میخوام به او ثابت کنم که من همیشه شنونده خوبی هستم. در صورتی که این حرف برای من میتونست نشونهای برای این یادگیری باشه که “چرا بعضی وقتها حوصله گوش دادن حرفها و درد دلهای این دوستم رو ندارم” و یا اینکه “اگر توی چه حالی باشم شنیدن حرف آدمهای اطرافم برام ممکن نیست؟”.
۵- یک قدم دیگه هم توی این بحث میشه پیش رفت. چی میشه اگر حتی دوست من با بی انصافی به من گفت: “تو هیچ وقت شنونده خوبی نیستی!” من سراغ منطق ماجرا نرم و تلاشی برای ثابت کردن غلط بودن حرف دوستم نکنم؟ به جای اینکار من میتونم مصداق حرف دوستم رو پیدا کنم و از این حرف به نفع و سود خودم استفاده کنم و ازش یاد بگیرم. یعنی توی این حالت هم به این سوالها فکر کنم که “چرا بعضی وقتها حوصله ندارم حرف این دوستم رو بشنوم؟” و با همین مصداق یاد بگیرم (خیلی هم مهم نیست منطق اینجا چی میگه! 🙂 )
۶-این مورد آخر رو شاید بشه همون ذهن مصداق یاب دونست که محمدرضا شعبانعلی توی فایل صوتی مهارت یادگیری در موردش توضیح میده و اون رو در مقابل ذهن تناقض یاب قرار میده. من توی این نوشته سعی کردم تکه پازل یادگیریهای اولیهام از کتاب “روش علم” نوشته “محمد طبیبیان” رو به تکه پازل یادگیریهای قبلیام از فایلهای صوتی مهارت یادگیری متصل کنم.