حدودا یک سال و نیم از ایده آقای گیاه که توی بستر اینستاگرام شروعش کردم میگذره. اول فقط علاقه من به گل و گیاه بود که باعث شد این پیج ایجاد بشه. بعد از مدتی متوجه شدم زمانی که برای این صفحه اینستاگرامی می ذارم، از زمان یادگیریم کم کرده و قصه این یادگیری رو اینجا هم نوشته ام.
اما این ایده دو تا یادگیری مهم دیگه هم برای من داشت که توی این نوشته میخوام در موردش بنویسم.
یادگیری اول: میخوام پازل بزرگتری رو حل کنم!
وقتی توی این ایده پیش میرفتم، میدیدم که از وقت گذرونی با گیاهها خوشحالم اما این ایده ای نیست که بخوام دنبالش کنم. گیاهها بیشتر از اینکه بخوان برای من ایده ای برای پیگیری و رشد باشن، به من رشد کردن آروم و پیوسته رو یادآوری می کنن. هروقت از رسیدگی به یک گیاه بعد از چند ماه نتیجه خوب میگیرم انقدر حسم خوب میشه که میخوام عکسش رو به همه نشون بدم. بگم ببینین توی آروم و پیوسته تمرکز کردن، مشکلها چقدر خوب حل میشن!
از طرفی هدیه دادن گیاهها به اطرافیان به من حس خیلی خوبی میده و خوشحال میشم اگه به کسی گیاه هدیه بدم. پس من برای آینده، از دنیای گیاهها هدیه دادن گیاهها و وقت گذروندن بی سر و صدا رو نگه می دارم و دیگه توی اون صفحه آموزشهای گل و گیاه رو قرار نمی دم (شاید به صورت موردی و از سر ذوق بذارم ولی فعلا دیگه برنامه جدی برای دنبال کردن آموزشها ندارم).
از وقتی قرنطینه شروع شد من تونستم زمانی رو به خوندن و نوشتن اختصاص بدم و این موضوع انقدر حالم رو خوب کرده که تقریبا با هیچی عوضش نمی کنم. حتی کار کردن به صورت پروژه ای بعد از کار رو هم (که پول نسبتا مناسبی داشت) متوقف کردم چون این روند به من حس رشد خیلی بهتری میده.
وقتی بیشتر می خونم میفهمم که من با داشتن معروف ترین پیج گل و گیاه دنیا (توی خیالم D:) هم آدم خوشحالی نیستم. اریک برن توی نظریه تحلیل رفتار متقابل به سادگی توضیح میده: “پیش نویس زندگی برنده زمانی اتفاق میفته که فرد در خوشحالی و رضایت و با آرامش به هدفهای تعیین شدش برسه و اگه فرد به هدف مشخص شده اش برسه و همچنان در حال شکایت باشه، بازنده محسوب میشه” هدف رشد پیج گل و گیاه اگه سالها براش زمان بذارم برای من خوشحالی نمیاره.
هدف من توی زندگی عمیقتر بودنه چون حس می کنم ما راهی به جز عمیق شدن نداریم برای فرار از فسیل شدن. من میخوام پازل بزرگتری رو حل کنم (که فعلا نمیدونم چیه!). این ایده عمق لازم رو برای من نداره که بخوام دنبالش کنم و ترجیح میدم آدمهای دیگه این ایده رو دنبال کنن.
یادگیری دوم: من به هرچیزی که به شکل ساختاری قابل بررسی باشه علاقمندم، نه فقط گل و گیاهها
وقتی به گیاهها علاقمند شدم، دقیقا نمیدونستم دلیل این علاقم چیه. یکم که جلوتر رفتم فهمیدم که دلیل علاقه من به گیاهها اینه که میشه علمی بررسیشون کرد و اونها رو طبقه بندی کرد. میشه دلیل هر مشکلشون رو با یادگیری های قبلی پیدا کرد و خوشحال شد از این حل مساله. و میشه از شکستها و خراب کردن گیاهها یاد گرفت و تجربه کسب کرد. مثل یک آزمایشگاه کوچیک که کنار اینترنت برای من شدهیه جای باحال برای گیک بازی های همیشگیم.
این روند باعث شد بفهمم من بیشتر از اینکه به گیاهها علاقمند باشم& به گیک بودن و ته و توی چیزی رو دراوردن علاقمندم. شاید اگه این ایده رو شروع نمی کردم به این آگاهی از خودم نمیرسیدم و خوشحالم که این ایده و ادامه دادنش باعث شد خودم رو عمیقتر بشناسم. و این شناخت عمیق باعث میشه الان بتونم دقیقتر راجع به خودم بگم: من به گیک بودن و ته و توی چیزی رو دراوردن علاقمندم نه لزوما گیاهها. البته گیاهها هم جزو چیزهایی هستن که در موردشون گیک بازی درمیارم 🙂
جمع بندی
با این یادگیری ها اسم صفحه اینستاگرامم رو به نام شخصی تغییر دادم که از اینجا می تونید به اون دسترسی داشته باشید. از این به بعد قراره مطالبی که توی وبلاگ می نویسم رو به صورت خلاصه و گزینشی توی اکانت اینستاگرام هم منتشرکنم. در کنارش و در مورد گل و گیاهها هم اگه نکته ای به ذهنم رسید میگم. هنوز من با گیاهها زندگی می کنم 🙂