منو ببینین! من وجود دارم.

مدتهاست توی زندگی و کار شخصیم درگیر یک مشکل هستم. نوشته‌های زیادی هم به اسم “داستان تنهایی من” در این مورد نوشتم. گام به گام بهترش کردم اما هنوز دلیل بعضی رفتارهای خودم رو نمی‌فهمیدم و بعضی جاهای کار می‌لندگید. امروز اریک برن و نظریه تحلیل رفتار متقابل به کمکم اومده تا بتونم دقیقتر به این مشکلم نگاه کنم.

اریک برن میگه نیازی به اسم “درک حضور توسط دیگران” در انسانها وجود داره و این نیاز همون نیاز به لمس شدن نوزاد هست که توی بزرگسالی هم ادامه پیدا می‌کنه. به صورت ساده این نیاز به درک شدن حضورمون توسط آدمهای اطرافمون مربوط میشه. اگر متوجه بشیم که دیگران حضور ما رو درک می کنن به این نیاز پاسخ داده میشه و اگه حس کنیم توی جمع حضور نداریم این نیاز بی پاسخ میمونه.

Continue reading “منو ببینین! من وجود دارم.”

داستان تنهایی من (قسمت سوم)

پیش نوشت:

مطلب این پست انتشار یکی از روزنوشتهای تاریخ دوم تیر 1397 است که در روند بهبودم کمک بسیاری به من کرد. سعی کردم در انتشار این مطلب از دفتر خاطرات روزانه‌ام، کمترین تغییرات را داشته باشم با وجود اینکه بعضی از حرفهایی که آن زمان نوشتم را ممکن است در این لحظه انتشار قبول نداشته باشم و تمام تلاشم این است که این روند تغییر نظرم را در قسمتهای مختلف این نوشته شرح دهم.

قسمتهای اول و دوم این نوشته را می‌توانید در لینکهای زیر بخوانید:

داستان تنهایی من (قسمت اول)

داستان تنهایی من (قسمت دوم)

اتفاق های خوبی که برای دیگران مهم نیست (دوم تیر 1397)

امروز با حالی خوش و یک سری اتفاق خوب به خانه آمدم. وقتی دلیل حال خوبم را گفتم، بر خلاف انتظارم کسی ذوق نکرد و از این اتفاق حس بدی گرفتم. انگار انگیزه ام کم شد وقتی دیدم تلاشم برای تغییر عادتها و روند زندگیم برای نزدیکانم مهم نیست و منتظر شنیدنش نیستند.

Continue reading “داستان تنهایی من (قسمت سوم)”

داستان تنهایی من (قسمت دوم)

پیش نوشت اول:

مجموعه داستان تنهایی من، بیان حس های مبهم من است که با کمی تمرکز و مقدار کمی دانش درباره عرت نفس (که ذره ذره تزریق می کنم)، درباره آنها می‌نویسم.

پیش نوشت دوم:

این قسمت دوم از مجموعه “داستان تنهایی من” است و قسمت قبلی را می توانید از لینک زیر بخوانید:

داستان تنهایی من (قسمت اول)


شب دوم تیر، بیشتر به خودم و حسهایم دقت کردم و سعی کردم دلیل حال بدم را بنویسم. بعد از آن شب تا مدتی حس می‌کردم قدم مهمی در حل مشکلم برداشتم.

Continue reading “داستان تنهایی من (قسمت دوم)”