lonliness

پیش نوشت اول:

مجموعه داستان تنهایی من، بیان حس های مبهم من است که با کمی تمرکز و مقدار کمی دانش درباره عرت نفس (که ذره ذره تزریق می کنم)، درباره آنها می‌نویسم.

پیش نوشت دوم:

این قسمت دوم از مجموعه “داستان تنهایی من” است و قسمت قبلی را می توانید از لینک زیر بخوانید:

داستان تنهایی من (قسمت اول)


شب دوم تیر، بیشتر به خودم و حسهایم دقت کردم و سعی کردم دلیل حال بدم را بنویسم. بعد از آن شب تا مدتی حس می‌کردم قدم مهمی در حل مشکلم برداشتم.

دوم تیرماه 1397 – اتفاقهای خوبی که برای دیگران مهم نیست.

امروز با حالی خوش و یک سری اتفاق خوب به خانه آمدم. وقتی دلیل حال خوبم را گفتم کسی از حال خوب من ذوق نکرد و من به همین دلیل دچار حس بدی شدم. انگار انگیزه ام کم شد وقتی دیدم تلاشم برای تغییر عادتها و روند زندگیم برای نزدیکانم مهم نیست و منتظر شنیدنش نیستند. راستش پریروز هم این اتفاق برایم تکرار شد. وقتی چند نفر از دوستانم را دیدم و حالم با هم صحبت شدن با دوستانم خوب شده بود، به خانه برگشتم اما کسی منتظر شنیدن دلیل تبدیل شدن حال بدم به حال خوب نبود و این موضوع حالم را گرفت.

راستش را بخواهید خودم هم نصفه و نیمه میدانم که این انتظار من یکی از نشانه‌های عزت نفس کم است. میگویند کسی که عزت نفس کم دارد، حتی خوب شدن حالش را هم می خواهد اهرمی کند برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران . انگار برای این افراد دیگران مهم تر هستند به عنوان سوژه.

شاید یکی از تمرینهای این مشکل این باشد: باید بدانم:

1-مخاطب اتفاقهای مختلف زندگی من، خودم هستم و عکس العمل دیگران به آن اتفاق در درجه دوم اهمیت است. بنابراین اگر من با دیدن دوستانم حالم خوب شده، مهم تر منم که حالم خوب شده تا اینکه دیگران که بفهمند حال من خوب شده.

2-دیگران هم به نوبت می‌شود سوژه باشند. همیشه که نباید من ارائه کنم و دیگران درباره من صحبت کنند. می‌شود دیگران ارائه کنند و سوژه یک جمع باشند و این به معنی بد بودن من نیست.