
یادم میاد یکی دو ماه پیش که یک پروژه سنگین رو پیش میبردم، انقدر کارها زیاد شده بود که روز و شب به هم وصل شده بود و روزهای آخر فقط فکر تموم شدن پروژه توی دو سه روز بعد، آرومم میکرد. اون پروژه چند روز بعد تموم شد و من موندم که میخواستم استراحت کنم. تنها چیزی که برای استراحت به ذهنم میرسید این بود که برنامه بعدی و پروژه بعدی چیه؟
بعد از خلاص شدن از کار بعد یه مدت طولانی، من هنوز داشتم به آینده و قدم بعدی فکر میکردم. انگار یه جای کار میلنگید.