رفتن به نوشته‌ها

نوشته های یک ساختار دهنده مطالب

فصل سوم هم نیاز – محلی برای خرج کردن یادگیری‌ها

پاییز امسال تولد دو سالگی هم نیازه. به خاطر کرونا، نتونستیم مثل سال قبل تولد هم نیاز رو توی لابی مجتمع خدمات فناوری شریف بگیریم اما احتمالا به زودی یک دورهمی مجازی برای این تولد می‌گیریم.

اگر نمیدونید هم نیاز چیه اینجا در موردش می‌نویسم:

هم نیاز یک دورهمی هست که به کمک مدرسه اشتغال شریف و از دو سال پیش کارش رو شروع کرد. توی این فرآیند دوستان زیادی به من و آریو بهراد کمک کردن و دوستان زیادی پیدا کردیم. به کمک همین دوستان و توی جلسات مختلف هم نیاز، ما خیلی تغییر و رشد کردیم.

تناقض – یک کلمه با دو مفهوم

مدتی هست که به صورت متمرکز مشغول یادگیری مهارت یادگیری هستم و منبع اصلیم برای این موضوع هم درس مهارت یادگیری متمم هست. این نوشته وصل شدن یک تکه پازل ذهنی من در حین این یادگیری هست و به زودی و با تموم شدن این یادگیری خلاصه تمام چیزی که یاد گرفتم را با زبان و کلمات خودم و به صورت خلاصه می‌نویسم.

وقتی کلمه تناقض و متناقض را می‌شنوید یاد چه چیزهایی می‌افتید؟ احتمالا مثل من یاد زمانی می‌افتیم که حس کردیم استاد درس یا معلم سر کلاس گفته متناقضی با اونچه من می‌دونستم رو مطرح کرده و حالا ما وظیفه داریم این اشتباه رو اعلام کنیم تا دنیا رو از تناقض دربیاریم. یا با خوندن یا شنیدن چیزی که دانسته‌های قبلی من رو تایید نمی‌کنه فورا نتیجه گرفتیم که این غلطه چون با این مثالی که من توی زندگیم تجربه کردم نمی‌خونه.

بنجامین بلوم نظریه پرداز روانشناسی آموزش و یادگیری، سطوح یادگیری رو به شش سطح تقسیم می‌کنه و توضیح میده که هر سطح پیش نیاز سطوح قبلی هست. یکی از عمیق‌ترین طبقه‌بندی‌هایی که من توی عمرم دیدم این طبقه‌بندی هست و مصداقهاش رو هر روز می‌تونم توی روند یادگیری خودم و دیگران پیدا کنم.

وصل شدن دو تکه پازل، ایده‌ای برای نوشتن

همیشه به این فکر می کردم و می‌کنم که نوشتن به چه دردی می‌خوره. یا اصلا چه زمانی باید نوشت؟ هرچی می‌گذره جواب این سوال برام روشن تر میشه و بهم کمک می کنه که بدونم کی و کجا باید بنویسم.

قبل‌تر ها به این رسیده بودم که وقتی می‌نویسم می‌تونم بهتر فکر کنم و بارها پیش اومده بود که یک مشکل رو بردارم و دربارش بنویسم و بهتر بفهممش.

اما این نوشته در این مورد هست که چه زمانی نوشتن درباره یک یادگیری کاربردیه؟

۱-ما توی دنیایی پر از اطلاعات پردازش نشده زندگی می‌کنیم. رسیدن به این اطلاعات خام به سادگی چند کلیک هست. توی همچین شرابطی اطلاعات پردازش شده و به هم متصل شده یکی از با ارزش‌ترین چیزهاییه که ما می‌تونیم داشته باشیم.

منطق و یادگیری

من خیلی منطق و استدلال بلد نیستم و در حال یادگیریشون هستم، اما سعی می‌کنم اینجا دو تکه پازل از یادگیری رو در ذهنم بنویسم.

۱-اگر از کسی بشنوید “تو هیچ وقت شنونده خوبی نیستی!” احتمالا از این فرد ناراحت میشید و تلاش می‌کنین به این فرد ثابت کنین که موردهای زیادی بوده که من شنونده خوبی بودم. توی ذهن خودتون هم مثالی از زمانی دارید که اتفاقا به حرف یکی از دوستاتون خیلی خوب گوش دادید و شنونده خوبی بودید. توی بهترین حالت برمی‌گردید و بهش می‌گید که “من همین دیروز یک ساعت به حرف فلانی گوش دادم” و توی ذهنتون دوستتون رو بی انصاف در نظر می‌گیرید.

قانون کپی رایت در تصاویر و معرفی سایتهای دانلود عکس رایگان

مدتی هست که مساله عکس هایی که قراره به عنوان تصویر پست‌های وبلاگ و تصویر خلاصه نوشته ها در اینستاگرام قرار میدم برام دغدغه شده. حقیقت ماجرا اینه که نفهمیدن مفاهیم به دلیل شرایط جغرافیایی ای که توش زندگی می کنم من رو می‌ترسونه. صحبت‌های یکی از شهروندهای کره شمالی که فرارش از اونجا رو تعریف می‌کرد و توضیح می‌داد که مفهوم مهربانی و انسان دوستی توی کره شمالی بین مردم به اون صورت که توی کشورهای دیگه هست وجود نداره، هنوز توی ذهنمه. چقدر مفهوم توی کل دنیا وجود داره که ما به دلیل ایرانی بودن نمی‌فهمیمشون؟

این ترس منو به تکاپو انداخته و سعی می‌کنم به کمک اینترنتی که هنوز دارمش، مفاهیم بخشهای دیگه دنیا رو بفهمم. حقیقت اینه که من توی کشوری زندگی می کنم که این قانون به درستی در اون رعایت نمیشه و به جز موارد معدودی، الگوهای مناسبی برای دیدن و تکرار کردن در اطرافم نیست. آفراد توی بخش تصاویر گوگل عکسی پیدا می کنن و اسم خودشون رو روش می زنن. در اینستاگرام پست می کنن یا در وبلاگشون قرار میدن. خودم هم تا الان همینطوری رفتار کردم و بدتر از اون این مفهوم رو نمی‌فهمن و حتی به ذهنشون نمی‌رسه که این کار ممکنه نادرست باشه و حقوق عکاسی رو زیر پا گذاشته باشن (حالا هر جای دنیا می‌خواد باشه).

یادگیری چیزی که نیازی به آن نداریم.

من قراره توی مسیری که شروع کردم، یادگیری‌های زیادی داشته باشم. پس به نظر می‌رسه بهتره اولین چیزی که یاد می‌گیرم، یادگیری چطور یاد گرفتن باشه. اصلی ترین سوال من وقتی چیزی یاد می‌گیرم اینه که تا چه مدت یادگیری من توی خاطرم می‌مونه؟ وقتی بیشتر به یادگیری‌های قبلیم دقت می‌کنم حداکثر بعد از یک روز از یادگیری موضوع جدید، بیشتر مطالبی که یاد گرفتم رو فراموش می‌کنم.

۱- یه دردسری که این بحث داره اینه که دیدگاه ما به حافظه و حفظ کردن دیدگاه منفی ای هست. ما فکر می کنیم فهمیدن در مقابل حفظ کردن قرار داره. برای این موضوع اصطلاحاتی مثل “هیچی نفهمیدی و فقط حفظ کردی یا مثل طوطی حفظ کردی” رو استفاده می‌کنیم. در صورتی که حفظ کردن و به خاطر داشتن خیلی وقتها مقدمه ای بر فهمیدن و درک کردن و در نهایت ترکیب دانسته هاست. این موضوع رو دانشمندی به نام بلوم توی سرفصل‌های سطوح یادگیری مطرح می کنه.

تحلیل رفتار ، افکار و احساسات فردی و متقابل

در این نوشته، تمام یادگیری‌هایم درباره تحلیل رفتار ، افکار و احساسات فردی یک انسان را می‌نویسم. این نوشته با هربار یادگیری من در این مورد به روز رسانی خواهد شد.

(تاریخ آخرین به روز رسانی 3 مرداد 1399)

تحلیل رفتار، افکار و احساسات فردی

در این بخش به تحلیل رفتار، افکار و احساسات فردی یک انسان می‌پردازیم. این بخش اکنون تنها شامل یادگیری‌های من از اریک برن در این مورد است.

اریک برن و نظریه والد، بالغ و کودک

اریک برن در نظریه تحلیل رفتار متقابل خود، رفتار، افکار و احساسات یک انسان را به سه حالت نفسانی کودک، بالغ و والد تقسیم می‌کند.

ما حالمون بده!

راستشو بخواید من حالم بده. شما رو نمیدونم! امید به آینده ام از گذشته خیلی کمتر شده. سطح نیازهام داره از پایین ترین بخش هرم مازلو بیرون می زنه. از نظر اقتصادی امید زیادی ندارم و با اتفاق های سیاسی ای که اطرافم میفته امید به اصلاحم رو تقریبا از دست دادم. اینها رو نمی گم که شما برام دلسوزی کنید. راستش فکر نمی کنم حال شما بهتر از من باشه. اینها رو می گم که ثبت بشه اینجا که حالمون بده. خسته ایم.

منو ببینین! من وجود دارم.

مدتهاست توی زندگی و کار شخصیم درگیر یک مشکل هستم. نوشته‌های زیادی هم به اسم “داستان تنهایی من” در این مورد نوشتم. گام به گام بهترش کردم اما هنوز دلیل بعضی رفتارهای خودم رو نمی‌فهمیدم و بعضی جاهای کار می‌لندگید. امروز اریک برن و نظریه تحلیل رفتار متقابل به کمکم اومده تا بتونم دقیقتر به این مشکلم نگاه کنم.

اریک برن میگه نیازی به اسم “درک حضور توسط دیگران” در انسانها وجود داره و این نیاز همون نیاز به لمس شدن نوزاد هست که توی بزرگسالی هم ادامه پیدا می‌کنه. به صورت ساده این نیاز به درک شدن حضورمون توسط آدمهای اطرافمون مربوط میشه. اگر متوجه بشیم که دیگران حضور ما رو درک می کنن به این نیاز پاسخ داده میشه و اگه حس کنیم توی جمع حضور نداریم این نیاز بی پاسخ میمونه.

می‌خواهم پازل بزرگتر را حل کنم! (درس‌هایی از ایده آقای گیاه)

حدودا یک سال و نیم از ایده آقای گیاه که توی بستر اینستاگرام شروعش کردم میگذره. اول فقط علاقه من به گل و گیاه بود که باعث شد این پیج ایجاد بشه. بعد از مدتی متوجه شدم زمانی که برای این صفحه اینستاگرامی می ذارم، از زمان یادگیریم کم کرده و قصه این یادگیری رو اینجا هم نوشته ام.

اما این ایده دو تا یادگیری مهم دیگه هم برای من داشت که توی این نوشته می‌خوام در موردش بنویسم.

یادگیری اول: میخوام پازل بزرگتری رو حل کنم!

وقتی توی این ایده پیش میرفتم، میدیدم که از وقت گذرونی با گیاهها خوشحالم اما این ایده ای نیست که بخوام دنبالش کنم. گیاهها بیشتر از اینکه بخوان برای من ایده ای برای پیگیری و رشد باشن، به من رشد کردن آروم و پیوسته رو یادآوری می کنن. هروقت از رسیدگی به یک گیاه بعد از چند ماه نتیجه خوب میگیرم انقدر حسم خوب میشه که میخوام عکسش رو به همه نشون بدم. بگم ببینین توی آروم و پیوسته تمرکز کردن، مشکلها چقدر خوب حل میشن!